کتاب دا برای بار هزارم آوردم بخونم. امیدوارم ایندفعه بتونم کامل کنم. از فروردین 96 تا الان هرسری چند صفحه میخونم و میزارم کنار. فعلا سیده زهرای 17 ساله همراه با خواهر کوچیکترش و چند نفر دیگه تو غسالخونه هستن و شهدا غسل میدن و جُگِرم ریش ریش میشه از اینکه فضای غسالخونه و اجساد داره به صورت فول اچ دی تصویر سازی میکنه. جذب کتاب نشدم، انگار از رو کنجکاوی میخونمش ببینم چی میشه. اون قسمت کتاب عجیب بود که میگن بیمارستان جنازه شهدا به خانوادههاشون نمیداد و سازمان مجاهدین جنازهها رو میبرده شهرای دیگه برای تبلیغ و اینکه بگه شهدای سازمان هستن دفن میکرده:||
تو راه برگشت... بازدید : 174
دوشنبه 27 مهر 1399 زمان : 1:36